تجربیات گوناگون



به یکهو حس میکنم درب بخشی از مغزم باز شده و فضای قابل استفاده اضافه شده. درین حد برام ملموسه که تعجب میکنم چطور چندی قبل متوجه فلان موضوع نبودم.

یکی از اونها، اینکه صلاح زندگی من رو فقط خودم میدونم و جایی که به افراد خانواده ام (همسر و پسرم) مرتبط میشه، به همراهی اونها قابل تصمیم گیری. نه مادر، نه دایی، نه عمه، نه مادرشوهر، نه تراپیست!

باید فکر کنم و براساس داده های موجود یه تصمیم بگیرم. شاید کمی بعد تر داده هام بیشتر بشه و متوجه بشه تصمیم دیگری بهتر بوده, ولی مهم این هست که باید کمال پرستی نکنم و تصمیم قبل رو چماق توی سرم نکنم و بپذیرم در اون شرایط تصمیمی بوده که به نظرم درست میومده و لذت محاسن تصمیم رو ببرم و سختی هاش رو هم طی کنم.

درین راستا، نگرانی اگه بعدا پشیمون بشم هیچ جایی نداره و محترمانه والد نا پشتیبان و نا مهربان درونم رو شناسایی میکنم و با جدیت پی نخودسیاه میفرستمش.

یکی از کشفیات جدیدم اینه که برای اینکه حس خوب بودن و خوب عمل کردن بهم دست بده، برنامه ریزی میکنم تا باانجامش و تحویلش به والد سختگیر درونم، حس کنم امروز اسمم جزو خوب ها نوشته شد و خیالم راحت بشه.

حالا مشکل عمده اینکار کجاست؟ اونجا که وقتی زندگی مرتبط هست با کلی متغیر مثل بچه که خیلی وقتها خارج برنامه عمل میکنه.

اونوقت از پسر قشنگم عصبانی میشم که چرا به موقع نمیخوابه تا من کورس آنلاین بخونم، تا من استراحت کنم، چرا زود بیدار میشه و من نمیتونم ورزش کنم، چرا همسرم دیر اومد و برنا امروز تخرک بدنی تو پارک نداشت من چقدر بدم که نمیتونم کارها رو درست انجام بدم، شماها چقدربدید که نمیذارید من درست عمل کنم، من چقدر بدبختم که هیچوقت نمیتونم هیچکاری رو درست انجام بدم، حالا اگر برم خارج از کشور آبروم میره زبانم بده، دانش فنیم کمه، اعتماد بنفس ندارم، میترسم ووووووووااااههههااااااااای

چقدر چیزای وحشتناکی قطار میشن تو مغزم

طفلک آزاده کوچک درونم چه مستأصل و بی پناه میشه!

باید خودم رو بغل کنم و بگم آزاده تو به اندازه کافی خوب هستی و در هر شرایطی قرار بگیری میتونی خوب عمل کنی. نمونه اش فرزند پروری، نمونه اش کار و مدیر شدنت، نمونه اش ازدواجت، نمونه اش دوست پیدا کردنت. اشتباه، پیش نیاز رشده؛ سختی، مهارت و رشد میاره. خوبتر خودت باش هر روز.


مدتی میزان مصرف هله و هوله برنا از دستمون خارج شده بود و برای همین براش قانون گذاشتیم شنبه ها که شهر بازی میره و پنچشنبه و جمعه ها که توی گردش معمولن میبینه!

برای رعایت این قانون با توجه به اینکه سوپرمارکت چسبیده به خونمون، خیلی دشواری ها داشتیم.

امروز بازهم وقتی برنا رو از پارک آوردم دویید تو مغازه تا ژله و اسمارتیز و پاستیل بگیره. تصمیم گرفتم بدلیل سلامتیش رو قانون بایستم.

خیلی سخت بود ایستادگیم روی قانونش چون اول درخواست کرد، بعد اصرار کرد و بعد با چشمای قشنگش و لبای کوچولوش بهم میگفت برام بگیر من دوست دارم پاستیل . و بعد هم گریه :(

خیلی دلم سوختش و غصه خوردم و براش چنتا خوراکی سالم و اسباب بازی و جایزه گرفتم؛ اگرچه کارساز نبود ولی چاره ای نبود.


واااای خدددا اصلن فکر نمیکردم برنا به این زودی (۲سال و ۱۵ روزگی) و انقدر قشنگ این سوال رو بپرسه

وااای شیرین منی تو آخه پسر ماهم

و چقدر که شیرین زبونی داره این مدت:

دیروز وقتی مادربزرگش غذا آورد گفت: درد و بلا نبینی!

وقتی بهش گفتم رو میز نرو گفت: اینجا بشینم یار گله داره!

وقتی باباش بهش گفت به این سیستم پخش دست نزن گفت: این عادلانه نیست!

واااااای کوچولو تو فقط ۲ سالته آخه شیرینم.

و کلمات بامزه که خیلی به سختی جلوی خندمون رو میگیریم:

هپه بمان= هواپیما

کامپیوتورو

 

 


     چند روزی هست به استانبول سفر کردیم. فکر میکنم یکبار دیگه هم ۱۲ سال پیش به اینجا اومده بودم. یادمه اونسال چقدر همه چیز برام جذاب و بینظیر بود! جقدر بطافت هواش برام نو بود؛ سرسبزی خیابونهاش، آرامش گردش با کشتیش، زیبایی جزیره هاش، باحالی سنگفرشش، عشقولانه بودن دختر و پسرهاش . وای چه سفر رویایی بود برام!

یادمه اون سال آرزو کردم با آقای با شخصیتم بیام اینجا.

حالا اومدم با آقا و پسر با شخصیتم؛ اول از همه که برخورد تند و غیر مؤدبانه مردمش باعث شده که هرگز برای تفریح این شهر یا حتی کشور رو انتخاب نکنم. نمای شهر و جزیره ها رو به ویرانی میره و رسیدگی نشده! چیپس مورد علاقه ام طعم موندگی میده، ترجیح میدم تعامل کمتری با مردمش داشته باشم چون بی اعتماد شدم؛ درخود ماندگی مردمش برام عجیبه که حتی جوانهاش هم زبان انگلیسی رو در حد پایه بلد نیستند و طعم و کیفیت قهوه شون به یادموندنی نیست!

تو این فکر بودم که من زیاد توی این مدت جاهای با کیفیت دنیا رو دیدم و میتونم مزایا و معایب این مکان رو به درستی متوجه بشم و یا این شهر پسرفتهای چندجانبه داشته!

بنظرم میاد بخش اول پر رنگ تره و البته عدم رشد و پسرفت های منطقه توریستی موجب دگی من ازین فضا شده.


تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

کامران FazSongTV Hanae_Dark blue آکادمی میکروبلیدینگ 09019975740 دستگاه برش لیزر وبلاگ لایک htfhtyhj Let Me Fly Once again دوربین کده حلقه شهید ابراهیم هادی